جواني نزد شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني آمد و گفت.....
روزي عارف پيري با مريدانشاز كنار قصر پادشاه عيور ميكردند....
به خداوند چقدر اعتماد داريم
داستان زير را آرت بو خوالد در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند....
مرد ثروتمندي به كشيكي مي گويد
شيوانا جعبه اي بزرگ پر از موادغذايي، سكه و طلا به خانه زني با چند بچه قد و نيم قد برد...
مشت خدا
شما بوديد چه واكنشي نشان ميداديد؟
هر وقت ديديد اوضاع وخيم است مانند بچه خرس بسوي او فرار كنيد
عضو گروه ۹۹
حكايت يك سفارش محبت آميز...قهوهي مبادا...
داستان واقعي؛ مريم دختري كه سياه بخت شد...
خوش شانسي؟ يا بدشانسي؟
حكايت تاجر و چهار همسرش
روزي دو بازرگان.....
زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت : ...