داستانهای کوتاه و خواندنی

 

دستان دعا
 بنده و خدا  پسرك و دختر جوان
پادشاه و نابينا

جواني نزد شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني آمد و گفت..... 

روزي عارف پيري با مريدانشاز كنار قصر پادشاه عيور ميكردند.... 

به خداوند چقدر اعتماد داريم 

داستان زير را آرت بو خوالد در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند.... 

معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاء‌اش را درباره علم بهتر است يا ثروت بخواند.

مرد ثروتمندي به كشيكي مي گويد

فبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (سوره الرحمن) پس كدام يك از نعمات پروردگارتان را انكار مي كنيد؟

شيوانا جعبه اي بزرگ پر از موادغذايي، سكه و طلا به خانه زني با چند بچه قد و نيم قد برد... 

گنجشكي با عجله و تمام توان به آتش نزديك مي شد و برمي گشت!

مشت خدا 

شما بوديد چه واكنشي نشان مي‌داديد؟

هر وقت ديديد اوضاع وخيم است مانند بچه خرس بسوي او فرار كنيد 

عضو گروه ۹۹ 

حكايت يك سفارش محبت آميز...قهوه‌ي مبادا...  

داستان واقعي؛ مريم دختري كه سياه بخت شد...

خوش شانسي؟ يا بدشانسي؟ 

حكايت تاجر و چهار همسرش 

روزي دو بازرگان.....   

زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت : ... 

خدا از تو چه مي خواهد؟ قدر همديگر را بدانيم ...
مردي ديروقت، خسته و عصباني از سر كار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود. چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ...
از يك دختربچه بدجوري كتك خوردم ! هنگام غروب، پادشاه از شكارگاه به سوي ارگ و قصر خود روانه مي شد .
داستاني متفاوت از چوپان دروغگويي ديگر حكايت چهار دانشجو
 
 
 
 
تاریخ به روز رسانی:
1393/02/28
تعداد بازدید:
2077
۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
......................................
ورود پرسنل دانشگاه
شناسه کاربري
کلمه رمز

کدامنیت



forget کلمه رمز را فراموش کرده ام
register ثبت نام

تعداد بازدیدکنندگان امروز 2
تعداد بازدیدکنندگان دیروز 6
تعداد کل بازدیدکنندگان تا امروز 1076622
تعداد کاربران بر خط 1
تعداد کاربران لاگین بر خط 0
طراحی، تدوین و توسعه: اداره اطلاع رسانی،اینترنت وسامانه های اطلاعاتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان (خوراسگان)/ مهرنظر - اصغرزاده
Powered by DorsaPortal